خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست
که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار
خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا
خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ
زکید حاسد بدخواه و خصم راه
خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود
که رشح باران بسترده گردش از بدنا
خوشا مسابقهٔ اسب های ترکمنی
کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا
درازگردن و خوابیده دم و پهن سرین
فراخ سینه و بالابلند و نرم تنا
بزرگ سم و کشیده پی و مبارک ساق
بلندجبهه و محجوب چشم و خوش دهنا
به فصلی ایدون کز خاربن برآید گل
نواخت باید برگل سرود خارکنا
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.
بهار، پیام آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می شود. با دیدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به یاد می آوریم. در اینکه چشمه مهر ایزد همواره به سوی آدمیان و همه موجودات، سرازیر است و ما اگر او و نشانه هایش را فراموش کنیم، او هرگز ما را فراموش نمی کند و با دگرگونی فصل ها نیز به جلوه گری قدرت بی پایانش می پردازد تا شاید دلی به یاد او افتد و به شوق او بتپد و بر اثر تماشای جلوه هایش، اشک شوق از چشمی جاری شود.
اساسا جهان هستی، آینه دار خداست و جمال پروردگارش را به تماشا گذاشته است. به تعبیر زیبای حافظ:
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ | به دست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن |
بهار نیز یکی از باشکوه ترین جلوه های خدا در جهان هستی است که می توان با تماشای آن، نقبی به عالم معنا زد و راهی به سوی خدا یافت و جمال پروردگار را به تماشا نشست. چه زیبا سروده است، سعدی شیرازی:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار | خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار |
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق | نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار |
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است | دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار |
خبرت هست که مرغان سحر می گویند | آخر ای خفته! سر از خواب جهالت بردار |
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد .
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
منبع:سایت بیتوته
پیشگیری از ویروس کرونا
نام این نوع ویروس از خوشه های تاج مانند که در سطح آن وجود دارد گرفته شده است. ویروس کرونا گروه بزرگی از ویروس ها هستند که بیشتر خفاش ها ، خوک ها و داران کوچک را آلوده می کنند. طبق موارد مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای ایالات متحده ، در موارد نادر ، مواردی است که دانشمندان آن را زونوتیک می نامند ، به این معنی که می توانند از حیوانات به انسان منتقل شوند.
ویروس کرونا چگونه گسترش می یابد؟
ویروس کرونا مانند سایر ویروس ها (مثل سرماخوردگی) وقتی فرد سرفه می کند یا عطسه می کند ، ویروس از طریق قطرات گسترش می یابد. همچنین هنگامی که شخصی یک سطح آلوده مانند دسته درب را لمس کند ، می تواند پخش شود.
بیمارستانها همچنین مکانهای اصلی برای گسترش ویروس هستند جایی که یک بیمار بسیاری از افراد را آلوده می کند. هنگامی که بیماران با علائم مبهم تنفسی به بیمارستان می آیند ، ممکن است کارکنان بیمارستان ندانند که باید احتیاط های خاصی از جمله استفاده از ماسک یا دور نگه داشتن آنها از سایر بیماران را انجام دهند.
ویروس های انسانی کرونا معمولاً از طریق یک فرد آلوده به دیگران منتقل می شوند.
راههای پیشگیری از انتقال ویروس کرونا
چگونه از خود در برابر ویروس کرونا محافظت کنیم؟
در حال حاضر هیچ واکسنی برای محافظت از شما در برابر ویروس کرونا انسانی موجود نیست. ممکن است با انجام موارد زیر بتوانید خطر ابتلا به عفونت را کاهش دهید:
• دستان خود را حداقل به مدت 20 ثانیه با صابون و آب بشویید.
• از دست زدن به چشم ، بینی یا دهان خودداری کنید.
• از تماس نزدیک با افرادی که مریض هستند خودداری کنید.
• هنگام سرفه یا عطسه دهان خود را با یک دستمال بپوشانید ، سپس دستمال را درون سطل زباله بیندازید.
• اشیاء و سطوحی که اغلب لمس می شود را تمیز و ضد عفونی کنید.
• اگر بیمار هستید و فکر می کنید ممکن است علت آن مسافرت به منطقه آلوده به ویروس کرونا یا تماس با شخصی باشد که در آنجا بوده است ، باید به یک پزشک اطلاع دهید و به دنبال درمان زودهنگام باشید.
چگونه از دیگران در برابر ویروس کرونا محافظت کنیم ؟
اگر علائمی مانند سرماخوردگی دارید ، با انجام موارد زیر می توانید از دیگران محافظت کنید
• در حالی که بیمار هستید در خانه بمانید.
• از تماس نزدیک با دیگران خودداری کنید.
• هنگام سرفه یا عطسه ، دهان و بینی خود را با یک دستمال بپوشانید ، سپس دستمال را درون سطل زباله ریخته و دستان خود را بشویید.
• اشیاء و سطوح را تمیز و ضد عفونی کنید.
گردآوری:بخش سلامت بیتوته
این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد.در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود.
در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت:
آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت میکنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده.
بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری میشود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا کننده" نامیدند.این اثر خارق العاده را مشاهده کنید.
اندیشه کنید و به خاطر بسپارید که مسلما رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق می یابند.
منبع : hipersian.com
---------------------------حکایت بهلول و جنید بغدادی
شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری
بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول بسمالله میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم بسمالله میگویم و در اول و آخر دست میشویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روانه شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را میدانی؟ عرض کرد آری.
بهلول پرسید چگونه سخن میگویی؟ عرض کرد سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی
پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود چگونه میخوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً!
و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است. اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد-----------------------------------------------------
بهلول و تقسیم پول میان نیازمندان
روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند. بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به خلیفه بازگرداند.
هارون دلیل این امر را سئوال کرد، بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند، از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودت بازگرداندم
--------------------------------------------------------------------------------
بهلول و تقسیم عادلانه
گویند روزگاری کار بر ایرانیان دشوار افتاده بود، و آن دشواری دندان طمع عثمانی را تیز کرده و سلطان عثمانی به طمع جهانگشایی چشم بر دشواریهای ایرانیان دوخته بود. پس ایلچی فرستاد که همان سفیر است، تا ایرانیان را بترساند و پس از آن کار خویش کند.
ایلچی آمد و آنچنان که رسم ماست با عزت و احترام او را در کاخی نشاندند و خدمتها کردند. به روز مذاکره رسمی وکیلان همه یک رای شدند که این مذاکره حساس است و بدون بهلول رفتن به آن دور از تدبیر کشورداری است. وزیر که خردمند بود گفته وکیلان مردم پذیرفت و بهلول را خواست و خواهش کرد او هم همراه باشد. بهلول که هشیار بود و با نیک و بد جهان آشنا، هیچ نگفت و پذیرفت.
سفره گستردند و آنچنان که رسم ماست به میهماننوازی پرداختند. بهلول روبروی سفیر عثمانی در آن سوی سفره نشسته بود. پلو آوردند در سینیهای بزرگ، و بر سفره چیدند، زعفران بر آن ریخته و به زیبایی آراسته. سفیر عثمانی به ناگهان کاردی برگرفت و هر چه زعفران بر روی پلو بود به سوی خویش کشید و نگاهی به بهلول انداخت. بهلول هیچ نگفت. قاشقی برداشت و با ادب بسیار نیمی از زعفران سوی خود آورد و نیم دیگر برای سفیر گذاشت. سفیر برآشفت و با کارد خویش پلو را به هم زدن آغاز کرد. آنچنان بلبشویی شد که کمتر زعفرانی دیده میشد و بخشی از پلو هم به هر سوی سفره پراکنده شده بود. بهلول دست در جیب کرد و دو گردو به روی پلو انداخت. سفیر آشفته شد و تاب نیاورد و خوراک وانهاد و دستور رفتن داد.
عثمانیها بی خوردن خوراک و با شتاب بر اسبها نشسته و رفتند. وزیر که خردمند بود اما در کار بهلول وامانده و از ترس رنگش مانند زعفران گشته، نالان شد و به بهلول گفت این چه کاری بود، همه کاسههها به هم ریخته شد و آینده ناروشن است. بهلول پاسخ داد مذاکره پایان یافت و بهتر از آن شدنی نبود. وزیر چگونگی آن پرسید. همگان ادب بهلول بر سفره دیده بودند و او بیکم و کاست تدبیر خویش نیز بگفت.
سفیر آنگاه که کارد برگرفت و همه زعفران سوی خویش کشید، دو چیز گفت. نخست آن که با کارد آغازید و نه با قاشق، یعنی که تیغ میکشیم و دیگر اینکه همه جهان از آن ماست، تسلیم شوید. من قاشق برداشتم و نیمی پیش کشیدم. یعنی که نیازی به تیغ کشیدن نیست، نیم از آن شما و نیمی هم از ما. او برآشفت و پلو به هم زد و من نیز دو گردو انداختم. و این گردو که در قم و ری به آن جوز هم گویند، چون دو شود همه دانند که چه گوید، شما چگونه ندانی، مگر ایرانی نیستی. وزیر شرمگین شد و آفرینها بر بهلول خواند.
و بدینگونه است که بهلول را که به راستی دیوانهای بود الپر، و دیوانگیهای بسیار داشت، دانا نیز گفتهاند، از آنجا که به روز حادثه خردمندتر از هر فلسفهباف گنده دماغ و فقهخوان خشکمغز بود.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زبید خاتون و بهلول
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟!
بهلول گفت : می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت : من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای !!!
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت : یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نمی فروشم !!!
هارون گفت : اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت : اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!
هارون ناراحت شد و پرسید : چرا؟
بهلول گفت : زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
منبع: www.fardanews.com
گیاه لاوندر یا اسطوخودوس یکی از خوشبو ترین گیاهان دارویی در جهان محسوب میشود که در مناطق مختلفی از ایران، هند، چین، انگلیس و کانادا به صورت خودرو رشد میکند. این گیاه علاوه بر آنکه به عنوان یک گیاه دارویی پرخاصیت در طب سنتی کشورمان و طب سنتی کشورهای چین و هند مورد استفاده قرار میگیرد به عنوان یک خوراکی مفید در سبد غذایی بسیاری از خانواده های آسیایی و اروپایی وجود دارد.
اسطوخودوس برای رفع اضطراب،بی خوابی و افسردگی مفید است
امروزه عصاره چای کیسه ای و روغن این گیاه به صورت صنعتی توسط کارخانه های تولید گیاهان دارویی در اختیار مصرفکنندگان قرار می گیرد. مصرف خوراکی و موضعی این گیاه علاوه بر آنکه موجب تقویت عملکرد دستگاه عصبی بدن میشود میتواند بسیاری از اختلالها و بیماریهای جسمی مانند اسپاسمهای عضلانی، ضعف عمومی و بیخوابی را درمان کند. به اعتقاد درمانگران طب سنتی ایران، چین و هند نوشیدن روزانه یک فنجان از چای یا دمنوش گیاه لاوندر یا اسطوخودوس میتواند در پیشگیری از ابتلا به بسیاری از بیماریها موثر باشد.
اسطوخودوس مصارف دارویی خیلی زیادی در طب سنتی ایران دارد. در طب سنتی از اسطوخودوس به صورت دمنوش و گیاهان دارویی خشک استفاده می شود.
دمنوش اسطوخودوس چه فوایدی دارد؟
• اسطوخودوس خاصیت آرام بخشی دارد
دمنوش اسطوخودوس با عطر بی نظیر و آرام بخش خود، شما را آرام می کند. مطالعات نشان می دهند که اسطوخودوس سرعت فعالیت دستگاه عصبی را پایین می آورد و باعث آرامش فرد می شود.
این خاصیت به رفع اضطراب، بی خوابی، استرس و افسردگی کمک می کند. یافته های تحقیقات نشان می دهد روغن اسطوخودوس، میزان درد ناشی از تزریق زیرجلدی را کاهش می دهد. روغن های فرار و عطر آرام بخش اسطوخودوس در هنگام دم کردن، آزاد می شوند.
• اسطوخودوس برای رفع مشکلات گوارشی
یکی دیگر از کاربردهای سنتی دمنوش اسطوخودوس، درمان مشکلات گوارشی همچون معده ی عصبی و سوءهاضمه است. طبق مطالعات جدید، این کاربرد اسطوخودوس از لحاظ علمی نیز ثابت شده است. پژوهش ها نشان می دهد ماساژ روغن اسطوخودوس به آرامش عضلات صاف روده کمک می کند. پژوهش دیگری نشان می دهد روغن اسطوخودوس از تشکیل زخم معده جلوگیری می کند و گوارش را تسهیل می کند.
چای اسطوخودوس ، خوابآوری طبیعی
نوشیدن چای لاوندر پیش از خواب به افرادی که دچار اختلال خواب هستند و شب ها چندین بار از خواب بیدار می شوند، کمک می کند تا به مرور خوابی آرام و بی دغدغه را تجربه کنند. برای بهرهمندی از تاثیر این چای کافی است یک ساعت پیش از خواب شبانه یک فنجان چای لاوندر را به صورت ولرم بنوشید. برای تهیه این چای کافی است یک قاشق چایخوری برگ خشک شده این گیاه را درون یک فنجان آب جوش بریزید و سر فنجان را با کمک نعلبکی ببندید تا در عرض 10 دقیقه دم بکشد.
کمپرس گیاه اسطوخودوس و کاهش درد
کمپرس جوشانده گیاه اسطوخودوس در تسکین دردهای ناشی از کوفتگیها و ضربدیدگیها بسیار موثر است. برای تهیه این کمپرس کافی است 3 تا 4 قاشق غذاخوری از گیاه خشک شده اسطوخودوس را با 2 لیوان آب مخلوط کرده و روی حرارت قرار دهید. پس از آنکه این مخلوط به مدت 10 دقیقه جوشید آن را صاف کرده و اجازه دهید به اندازه کافی سرد شود. سپس این مایع را با کمک دستمالی نخی و تمیز روی موضع مورد نظر کمپرس کنید. بهتر است اجازه دهید تا این مایع به اندازه کافی سرد شود زیرا گرمای آن ممکن است موجب بروز خونریزیهای زیر پوستی در ناحیه ضرب دیده شود.
دمنوش اسطوخودوس برای درمان مشکلات گوارشی مفید است.
درمان سرگیجه و ضعف عمومی
درمانگران شیوه های طبیعی درمانی در جهان با کمک گیاه خشک شده لاوندر و عسل ترکیبی تهیه می کنند که مصرف این ترکیب به هنگام بروز سرگیجه و ضعف عمومی بسیار موثر است. در این شرایط درمانگران یک قاشق غذاخوری از پودر برگهای خشک شده لاوندر را با یک قاشق غذاخوری عسل و یک لیوان آب گرم مخلوط می کنند. نوشیدن این ترکیب می تواند در مدت کوتاهی ضعف بیمار را برطرف کرده و سرگیجه را از بین ببرد.
اضافه کردن 10 تا 15 قطره از عصاره گیاه لاوندر در وان حمام و دراز کشیدن در آن به مدت 20 تا 30 دقیقه در از بین بردن خستگی و کوفتگی بدن بسیار موثر است. دراز کشیدن در آبی که با این عصاره مخلوط شده باشد علاوه بر آنکه موجب تخلیه استرسها و تنشهای روزانه میشود به بهبود گردش جریان خون کمک کرده و کیفیت خواب افراد را نیز افزایش میدهد.
• اسطوخودوس ضدّ تشنّج و اسپاسم
تشنّج به دنبال انقباض و شل شدن سریع و غیرارادی عضلات ایجاد می شود و موجب لرزش بدن می شود. اسپاسم هم به همین صورت است با این تفاوت که عضلات منقبض باقی می مانند.
روغن اسطوخودوس به کاهش تشنّج و اسپاسم کمک می کند. محققان بر این باورند که اسطوخودوس، کانال های کلسیم را مسدود می کند و به این ترتیب مانع از انقباض عضلانی می شود.
7 نکته طلایی درباره اسطوخودوس
* اسطوخودوس از جمله گیاهان دارویی است که خواص درمانی متنوعی دارد. برگها، گلبرگهای بنفش رنگ و سرشاخه های این گیاه از جمله بخشهایی از این گیاه است که برای درمان بیماریهای مختلف از سوی درمانگران طب سنتی توصیه شده است.
* درمانگران طب سنتی مصرف چای اسطوخودوس را یکی از بهترین داروهای گیاهی برای تقویت معده و افزایش عملکرد آن می دانند.
* اسطوخودوس به جهت داشتن خواص مفید در پاکسازی کبد میتواند از ابتلا به بسیاری از بیماریها و اختلالهای کبدی پیشگیری کند.
* نوشیدن چای یا جوشانده برگ های خشک شده اسطوخودوس در کاهش التهاب و تورم دستگاه تنفسی مناسب است و موجب درمان سرفه میشود.
* برخی از درمانگران طب سنتی معتقدند که مصرف گیاه اسطوخودوس در افرادی که دچار خوابرفتگی دست و پا میشوند بسیار موثر است.
چای اسطوخودوس یکی از بهترین داروهای گیاهی برای تقویت معده است
* درمانگران طب سنتی چین معتقدند که نوشیدن جوشانده اسطوخودوس موجب پیشگیری و درمان تهوع می شود.
* استفاده موضعی و خوراکی از گیاه اسطوخودوس علاوه بر آنکه موجب تقویت و توان سیستم عصبی می شود می تواند موجب تنظیم ضربان قلب و کنترل تپش قلب شود.
نکات احتیاطی برای مصرف اسطوخودوس
دمنوش اسطوخودوس نسبتاً بی خطر است اما می تواند مشکلاتی را ایجاد کند، به خصوص اگر از دارویی استفاده می کنید که فعالیت دستگاه عصبی مرکزی را کند می کنند. مصرف همزمان دمنوش اسطوخودوس با داروهای خواب آور، آرام بخش و ضدافسردگی مشکل ایجاد می کند. اگر پس از مصرف دمنوش اسطوخودوس هر نوع واکنش حسّاسیتی همچون لرزش یا گرفتگی گلو را تجربه کردید، مصرف را قطع کنید.
دمنوش آرام بخش اسطوخودوس و نعناع
مواد لازم
دو لیوان آب جوش
۲ قاشق چای خوری گلبرگ های خشک شده یا تازه ی اسطوخودوس
پیمانه برگ های تازه ی نعناع
طرز تهیه دمنوش اسطوخودوس
گلبرگ های اسطوخودوس و برگ های نعناع را به آب جوش اضافه کنید و بگذارید ۱۵ دقیقه دم بکشد. دمنوش را صاف کنید و اگر خواستید، یک قاشق چای خوری عسل به آن اضافه کنید. این مقدار برای دو نفر کافی است.
منابع :
baghdaroo.com
مجله ایده آل
در زندگی روستایی آرامش نقش اصلی را بازی می کند.یکی از مهمترین ویژگی ها و برتری های زندگی روستایی نسبت به زندگی شهری هم,همین آرامش است که تنها در روستاها میتوان به آن رسید.زندگی در روستا آدمی را از هر جنجال و قیل و قال و دود و دم رهایی می بخشد.شاید بسیاری از شهرنشینان در همه ی زندگی خود آرامش یک شب یک مرد روستایی را نداشته باشند.پس از خیزش خورشید به پشت کوه ها و آمدن شب تیره در روستا,.شنیدن آوای سگان در آغاز شب و آوای خروسان در سپیده دم,آنچنان آرامشی به روستا نشینان می دهد که همواره آنان را همراه است.
روستا
نشینان همواره یار و یاور یکدیگرند و اگر دردی برای یکی از همسایگان پیش
آید , دیگران او را درمانند. اما در زندگی شهری امروزی بسیاری از همسایگان
حتا نام یکدیگر را نمی دانند چه برسد بخواهند یاور هم باشند !
در روستا
زن و مرد همچون خواهر و برادر هم اند و هیچ کس نگاهی آلوده به دیگران نمی
کند . چرا که روستا نشینی به آنان جوانمردی می آموزد . بسیار کم پیش می آید
که دختران روستایی دست به کاری بزنند که هم دامان خویش را بیالایند و هم
آبروی خانواده ی خود را بریزند .
وارونه ی آنچه در شهرها می گذرد , در
روستا زن و مرد در بیشتر کارها با یکدیگر همکاری می کنند و نمیگذارند بار
زندگی بر دوش دیگری سنگینی کند .
چه زیبا گفت جنتی گزی :
یکی بازی به بازی گفت در دشت که تا کی کوه و صحرا می توان گشت؟!
بیا تـــــــــا سوی شهرآریم پرواز کـه بـا شهزادگان بـاشیم دم ساز
گـــــــهی باشیم انیس بزم شاهان گـهی هم صحبت زرین کلاهان
به شب ها شمع کافوری گدازیــم به روزان با شهان نخجیر بازیم
جوابش داد شهباز نکــــــورای کـه ای نادان دون همت ســراپای
اگر صدسال باشی در بیابــــــــان جفای برف بینــــی جور باران
کشی هرلحظه صداندوه وخواری زچنگال عقابان شکـــــــاری
بسی بهتر که برتخت زرانــدود دمی محـکوم حکم دیــگری بود!
قناعت جنتی با تلخ وبا شــــور بـــــود نوش عسل با نیش زنبور
در
زندگی روستایی خورش ها (غذاها) مزه ی دیگری می دهند و آدمی را به بیشتر
خوردن وا می دارند . خوردن یک فنجان چای در روستا با شهر زمین تا آسمان فرق
می کند !
گویند یکی از جذاب ترین صحنه ها که آدمی باید ببیند آمدن و
رفتن خورشید است که تنها در روستا می توان نشست و با خیالی آسوده به آن
نگاه کرد . اما در شهر ها صبح ها که از خواب بیدار می شویم چشممان به
ساختمان های بلند بالایی می افتد که در روبرویمان ایستاده اند و حتی از
تابیدن آفتاب به چهره ی خواب آلودمان هم جلوگیری می کنند . پسین ها هم که
اصلا متوجه نمی شویم کی خورشید غروب کرده است !
روستا نشینان وارونه ی رفتار شهری ها هنوز هم آیین ها و سنت های پیشینیان را پاس می دارند .هنوز هم تا پدر بر سر سفره ننشیند کسی نمی نشیند . هنوز هم فرزندان در پیشگاه پدر پایشان را دراز نمی کنند . هنوز هم به گویش پدران خود سخن می گویند و مانند شهری ها از سخن گفتن به گویش پدران خود شرم نمی کنند ! روستانشینان هنوز هم از همان پوشش (لباس) های ایرانی بهره می برند و بدان می نازند. روستا نشینان ساده دل و راستگویند و برای بدست آوردن روزی خود دست به فریب دیگران و دروغ گفتن نمی زنند.شاید این سخن پیش آید که در روستا ابزارهای پیشرفته و امکانات کم است . در عوض از دلهره و هیاهو و دود و دم خبری نیست . به عنوان یک شهرنشین که زندگی روستایی را بیشتر دوست دارم به روستا نشینان میهنم پیشنهاد می کنم هرگز آرامشی که در روستاها در کنار آنان است را با دلهره و اعصاب خوردی و شتاب کاری و سر و صدای شهری عوض نکنند.
خوشا به حالت ای روستایی
چه شاد و خرم، چه باصفایی
در شهر ما نیست جز دود و ماشین
دلم گرفته از آن و از این
در شهر ما نیست جز داد و فریاد
خوشا به حالت که هستی آزاد
ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر می گشودم
می رفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب وهوایی
درباره این سایت